۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

۱۰سال زندان برای قاتل مادر


۱۰سال زندان برای قاتل مادر

پسر جوانی که مادرش را در درگیری خانوادگی کشته بود دیروز در دادگاه با اعلام گذشت دو برادرش، به 10 سال حبس محکوم شد. این پسر علت درگیری با مادرش را فاش نکرد.

مهران 28 ساله بیستم بهمن 92 مادر 50 ساله‌اش به نام مهناز را در خانه‌شان در خیابان چهاردهم یوسف‌آباد خفه کرد و سپس با پلیس تماس گرفت.

این پسر دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستاد و وقتی با اعلام رضایت دو برادرش روبه‌رو شد، گفت: «نمی‌خواهم درباره انگیزه این قتل حرفی بزنم. فقط می‌گویم در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و مادرم را خفه کردم و حالا خیلی پشیمانم.»

در پایان جلسه، هیات قضایی با توجه به اعلام رضایت اولیای‌دم و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی مهران را به 10 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند.
 
  متهم : به خاطر شرایط خانوادگی‌ام همیشه عصبی بودم
چقدر درس خوانده‌ای؟
 دیپلم دارم.
شغلت چه بود؟
در بنگاه مشاور املاک کار می‌کردم و درآمد خوبی نداشتم.
سابقه‌داری؟
یک‌بار به جرم سرقت بازداشت شدم و حالا هم یک‌سال و نیم است که در زندانم.
رابطه‌ات با اعضای خانواده‌ات چطور بود؟
از وقتی پدرم به زندان افتاد اختلاف‌های من و مادرم شروع شد اما با برادرهایم رابطه‌ام خوب بود.
پدرت چرا به زندان افتاد؟
او 10 سال پیش وقتی من 18 سال داشتم به جرم حمل و نگهداری دو کیلوگرم کراک در ماشینش به حبس ابد محکوم شد و مادرم در این مدت از پدرم غیابی طلاق گرفت.
اختلافت با مادرت سر چه موضوعی بود؟
همه اموال پدرم در اختیار مادرم بود. من از او پول می‌خواستم اما پولی به من نمی‌داد. به همین خاطر و هزاران دلیل دیگر مدام با او درگیر بودم.
از ماجرای قتل بگو.
من در خانه نشسته بودم و تلویزیون نگاه می‌کردم که مادرم به من اعتراض کرد. او گفت باید صدای تلویزیون را قطع کنم اما چون گوش نکردم شیشه تلویزیون را شکست. او به حیاط خانه رفت و شروع به داد و فریاد کرد. من هم که عصبانی شده بودم کیس کامپیوترم را شکستم تا مادرم بترسد و آرام شود اما آرام نشد. من از ترس آبروریزی جلوی همسایه‌ها مادرم را به داخل اتاق آوردم و در یک لحظه با دستانم او را خفه کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
من واقعا قصد کشتن مادرم را نداشتم. من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست داده بودم و مادرم را کشتم. مادرم وقتی روی زمین افتاد به خودم آمدم و با اورژانس تماس گرفتم اما کار از کار گذشته بود.
قبلا هم این‌طور عصبانی شده بودی؟
من به‌خاطر شرایط خانوادگی‌ای که داشتم همیشه عصبی بودم اما می‌توانستم خودم را کنترل کنم. آن روز اما نمی‌دانم چطور شد که کنترل اعصابم را از دست دادم.
می‌دانی چرا برادرهایت از قصاص صرف‌نظر کردند؟
 آنها هم می‌دانند که من واقعا قصد کشتن مادرمان را نداشتم. به همین خاطر اعلام گذشت کردند.
بعد از آزادی از زندان می‌خواهی چه کار کنی؟
 نمی‌دانم. هشت سال دیگر باید در زندان بمانم. وقتی آزاد می‌شوم که دیگر جوان نیستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر