تجاوز به دختر تنهای ۵ساله در خانه/ اظهارات مادر پشیمان
+46
رأی دهید
-5
خراسان نوشت:زیاده خواهی و بلندپروازی هایم مرا به روز سیاه نشاند. از روزی که فرزندانم به دنیا آمدند سعی می کردم زیباترین و گران ترین کفش و لباس را برایشان تهیه کنم تا همواره مورد توجه دیگران باشم دوست داشتم مدام در بازار خرید کنم و هر روز لباس های مارکدار بپوشم، اما شوهرم کارگر ساده ساختمانی بود و حقوقش کفاف این گونه خرج ها را نمی داد تا این که ...
زن جوان درحالی که مدام خود را سرزنش می کرد و مدعی بود زیاده خواهی هایش تلخ ترین حادثه زندگی اش را رقم زده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: هیچ گاه به حقوق شوهرم قانع نبودم چرا که درآمد یک کارگر ساختمانی پاسخگوی هزینه هایی که برای زیبا جلوه دادن خود و فرزندانم انجام می دادم نبود و همین موضوع موجب بروز کشمکش هایی در زندگی ما شده بود به طوری که من حتی یارانه فرزندانم را نیز صرف خرید انواع لباس های خارجی می کردم و این گونه خریدها درحالی برایم به یک عادت تبدیل شده بود که دیگر پولی برای خرید نداشتم به همین دلیل در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم تا بتوانم زندگی ام را آن گونه که دوست دارم اداره کنم. حقوق ثابتی نداشتم و به تعداد دوخت و دوزهایم پول می گرفتم آن روزها تا ساعت 2 بعدازظهر کار می کردم و پس از آن در کنار دختر و پسرم به وضعیت زندگی ام می رسیدم اما کم کم با دیدن درآمدهایم حریص شدم و سعی کردم با کار زیاد پول بیشتری به دست آورم این گونه بود که دیگر تا ساعت 8 شب به کارم ادامه می دادم این درحالی بود که پسر 13ساله و دختر 5ساله ام را در خانه تنها می گذاشتم .
اگرچه علی پسر خوب و حواس جمعی بود اما من آن قدر غرق در زیاده خواهی هایم بودم که فراموش کرده بودم او هم مانند نوجوانان دیگر به بازی و هیجان نیاز دارد اگرچه بارها از بیتا شنیده بودم که پسرم او را تنها می گذارد و با دوستانش مشغول بازی می شود ولی هیچ وقت این موضوع را جدی نگرفتم و تنها علی را نصیحت می کردم و در برابر مسئولیت نگهداری از بیتا مبلغی پول به او می دادم تا حرفم را گوش کند و من با خیال راحت تری کار کنم.
مدتی از این ماجرا گذشت تا این که چند روز قبل در محل کارم دلشوره عجیبی پیدا کردم و هراسان به سمت منزل رفتم وقتی در حیاط را باز دیدم دلهره شدیدی سراسر وجودم را فراگرفت با شنیدن صدای گریه دخترم نمی دانم چگونه خود را به اتاق رساندم وضعیت اتاق به هم ریخته بود و علی هم در منزل حضور نداشت دخترم گریه کنان خود را به آغوشم انداخت و گفت علی با دوستانش بیرون رفت در حیاط باز بود که مردی وارد شد و گفت دنبال پول هایش می گردد زن جوان ادامه داد اگرچه سارق همه طلاها و پول هایی را که پنهان کرده بودم سرقت کرده بود اما آن چه خیلی برایم دردآور بود این بود که دخترم طعمه آن شیطان کثیف شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر