۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

فرخنده؛ قربانی غیرعقلانی‌ترین گزینش ممکن

فرخنده؛ قربانی غیرعقلانی‌ترین گزینش ممکن

  • 29 مارس 2015 - 09 فروردین 1394
ناتانیل هاثورن، نویسنده‌ آمریکایی سده‌ نوزدهم، رمان معروفی را با شرح به سکوی اعدام رفتن هستر پرین آغاز کرد. زنی که در ‌نتیجه‌ رابطه‌ای نامشروع با آرتور دیمزدل، برجسته‌ترین کشیش شهر، کودکی را به دنیا می‌آورد و به همین دلیل، ناچار است تا پایان عمر داغی سرخ و آتشین را بر گردن خود حمل کند؛ حرف سرخی که نشانه‌ گناه است.
سرنوشت فرخنده، سده‌ها پس از آن‌چه در بوستون سده‌ هفدهم گذشت، در جاهایی با سرنوشت پرین گره می‌خورد و در جاهای دیگری از آن جدا می‌شود. آن‌چه در این دو حادثه مشترک است، واکنشی جمعی است که آزادی فردی را از میان برمی‌دارد.
با این حال، شدت و خفت این واکنش و شکل‌های آن می‌تواند متفاوت باشد: پرین بر سکوی بدنامی می‌ایستد، داغ ننگی را با خود حمل می‌کند، از میان جماعت رانده می‌شود و فرخنده، درجا محاکمه می‌شود، زیر آواری از سنگ و چوب و مشت و لگد به زمین می‌افتد، موتری از روی تنش می‌گذرد و در آتش می‌سوزد.
سنجه‌هایی که به کمک آن‌ها بشود میزان واکنش و شکل‌های آن را پیش‌بینی کرد، ممکن است نظر به زمینه‌های زیستی متفاوت باشد و نامعین.
با این همه، آن‌چه در واپسین روزهای سال گذشته در کابل اتفاق افتاد مساله‌ای است که پاسخ‌های گوناگون و گاه ناهمخوان می‌تواند داشته باشد: عملی برخاسته از "احساسات دینی" یا واکنشی محض به قصد واکنشی محض، توطئه‌ای برای شورش در برابر جوانه‌های آزادی‌خواه و یا محکی برای سنجیدن پذیرش افراطیتی تازه.
تا اکنون، تمامی این‌ گزینه‌ها به مثابه‌ پاسخ‌های محتمل پیش کشیده شده‌اند. عده‌ای، از آن میان می‌توان به شماری از فیگورهای دینی اشاره کرد، از همان آغاز قرار را بر این گذاشته‌اند که حادثه را در روشنی احساسات زخمی‌شده‌ دینی مردم بررسی کنند. مخالفان و موافقان این رویکرد کم نبودند و نیستند.
در این میان، نکته‌ درخور توجه مرز مشترکی است که شماری از مخالفان را به هم گره می‌زند: بازگشت به ایده‌ قرائت‌های گوناگون متن مقدس؛ این‌که ابراز این‌چنینی احساسات دینی تنها در افراطی‌ترین قرائت ممکن متصور است؛ قرائتی که سیاسی بودن، بارزترین نمودش می‌تواند باشد.
نمودی که زیرمجموعه‌های دیگر را به صورت پیش‌بینی در خود دارد؛ زیرمجموعه‌هایی همچون زن‌ستیزی و خشونت‌ورزی. این مرزکشی، با توجه به حضور سیاسی جریان‌های پیرو چنین قرائتی در افغانستان، می‌تواند شکل دیگری به ماجرا ببخشد.
در جهت دیگر، تحلیلی معطوف به کنش‌پذیری کسانی که دست به جنایت زدند نیز پیش کشیده می‌شود. لب لباب آن، با اندکی دست‌کاری، چیزی در این مایه‌ها می‌تواند باشد: واکنشی نشان داده شد برای این‌که واکنشی نشان داده شده باشد و یا به صورت دقیق‌تر: جرقه‌ای زده شد و مردم با احساسات وارد ماجرا شدند. در این گزاره‌ کوتاه نیز مساله‌ دیگری، از دیدگاهی با مایه‌هایی از دانش استخباراتی، نگرانی‌آفرین است: این‌که چه کسی جرقه را زد و به چه مقصودی؟
پاسخ‌هایی که تا اکنون در برابر این مساله ارائه شده‌اند، لزوما سنخیتی با هم ندارند: می‎‌توانند ایجابی باشند (این‌که کسی یا کسانی پیش‌بین و یا شاید پدیدآورنده‌ ماجرا بودند) و یا سلبی (این‌که پدیدآورنده‌ ماجرا نیز نمی‌توانسته عواقب کار را پیش‌بینی کند). بخش دوم گزاره‌ بالا اما، مردم را به مثابه‌ جمعی منفعل به تصویر می‌کشد که بیش از مراجعه به خرد فردی و مدارای جمعی دست به عمل خشونت‌آمیز می‌زنند.
قرائت افراطی ستیزه‌جو، مرز مشترک نخستین تحلیل است، با این ایده‌ به‌ظاهر امنیتی که حادثه را به صورت توطئه‌ای برای اغتشاش در برابر خرده‌‎جریان‌های آزادی‌خواه و سنت‌ستیز بررسی می‌کند. در این رویکرد، حادثه به مثابه‌ نقطه‌ آغازی پنداشته می‌شود که از یک سو، با توجه به بهانه‌ مقدسی که در پشت آن قرار داده شده، به صورت بالقوه، نمی‌تواند نکوهشی را در پی داشته باشد، و از سوی دیگر، با نظرداشت میزان اثرگذاری نامستقیم آن، جریان‌های مخالف دست به تحدید رفتارهای خود می‌زنند.
رویکرد مخالف امنیتی دیگری نیز وجود دارد که با تحلیل دوم همخوان‌تر به نظر می‌رسد. در این رویکرد، انفعال مردم و هم‌صدایی‌شان می‌تواند همچون سنجه‌ای برای آزمایش به کار برود.
با این آزمایش، قرائت‌های سیاسی‌ای که هنوز تجربه‌ در اختیار داشتن قدرت سیاسی را نداشته‌اند، میزان پذیرش توده‌ای خود را می‌سنجند. محکی که در هر صورت سودمند است: در صورتی که پاسخ سلبی باشد، ناتوانی‌ها مشخص می‌شود و در آینده‌ای دور یا نزدیک به توانایی شکل بدل می‌کنند، و در صورتی که ایجابی باشد، خواست دست یافتن به قدرت واقعی‌تر به نظر می‌رسد.
امر مسلم این است که در تمامی این بررسی‌ها می‌توان پاره‌هایی از سازه‌های حادثه را دریافت. ساده‌انگارانه است اگر قرائت معطوف به حذف مخالف را از میان برداریم. این قرائت، با توجه به وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی افغانستان، حتی اگر به صورت سامان‌مند و تئوریک در میان جماعت پذیرندگان پخش نشده باشد، به اشکالی دیگر در میان بسیاری مردم راه باز کرده است.
بسنده است به شمار نهادهایی که در پی ترویج چنین دیدی هستند، توجه شود. این امر، با توجه به بعضی پدیده‌های دیگر، مثلا با نظرداشت شیوع آن در ولایت‌های پیرامونی و سرازیر شدن سرسام‌آور مردم آن ولایت‌ها به پایتخت، امری است که می‌تواند به سادگی معمول شود و در کنش روزمره‌ خودش را آشکار سازد.
کنش‌پذیری را نیز، از زاویه‌ای دیگر، می‌توان ذیل همین مساله بررسی‌کرد. کم پیش می‌آید که نهادهای ایدئولوژی‌محور با رویکرد خشونت‌گرایانه مجالی را برای تبلیغ کار خود از دست بدهند ـ خلاف نهادهای غیرایدئولوژیک که در بیش‌تر مواقع کارشان ایجاد سرگرمی است.
در چنین وضعی، تصور این‌که فردی عادی، فروشنده‌ای، دکانداری، ساعت‌سازی، دانشجویی، با شنیدن خبر حمله به مقدساتش چهره عوض کند و در هیات ازمیان‌برنده‌ حمله‌کننده ظاهر شود، تصور دشواری نیست. آن فرد خاص، پذیرنده‌ خواسته یا ناخواسته‌ خبری بوده که گاه‌به‌گاه در معرض آن قرار می‌گرفته است.
خبری که ممکن است در مواردی از کنار آن گذشته باشد، به این دلیل ساده که مصداقی برای آن نمی‌یافته است. بدیهی است که در حالتی دیگر، آن‌گاه که مصداق عینی وجود دارد، آن خبر بی‌اهمیت دیروزی به حقیقتی خشن مبدل شود.
با این حال، هر دو تحلیل در سنجیدن راستی و ناراستی جنبه‌های امنیتی مساله می‌توانند کارا باشند. هر دو حالت گواهی از جریان‌های مخالف‌خوانی می‌دهند که رواداری با اندیشه‌ غیر را مرز گذرناپذیر می‌دانند.
اهمیت و شدت این حالت زمانی آشکارتر می‌شود که به شاخصه‌های مهم‌تر عوامل حادثه توجه کنیم؛ به شاخصه‌های نیرویی که به مثابه‌ نیروی خلق‌کننده‌ حادثه شناخته می‌شود. عکس‌ها و ویدئوهای بازمانده‌ از قتل فرخنده به صورت کلی نشان می‌دهند که اکثریت قریب به اتفاق حمله‌کنندگان نوجوانان و جوانان خشن و عصبی هستند. جوانانی که در وضعیتی دیگر می‌توانند فروشنده‌های یکی از جاده‌های مزدحم کابل باشند و یا دانش‌آموزان صنفی درسی و یا بیننده‌های آخرین فیلم سینمای هند.
این تغییر رفتار، کارکردی همزمان آسیب‌پذیرانه و آسیب‌رساننده دارد. کارکردی که در وضعیتی خاص می‌تواند به یک سو لنگر بیاندازد و حاملش را، مثلا، به جنایتکاری دوآتشه مبدل کند. کارکرد دیگر، و مهم‌تر آن، آشکارکنندگی آن است؛ سهم آن در پرده برداشتن از هویت متناقضی که با توجه به حالات، مواضع مختلفی اختیار می‌کند.
این هویت متناقض، در عین حال، هویتی تمامیت‌خواه نیز است، با گزینه‌هایی اندک و گزینش غیرعقلانی یکی از آن میان. فرخنده، همچون هستر پرین سده‌ هفدهمی، در بهترین تحلیل ممکن، قربانی غیرعقلانی‌ترین گزینش ممکن است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر