۱۳۹۴ خرداد ۱۵, جمعه

رویاهای خطرناک چند نوجوان ایرانی در 'کشتارگاه'؛ گفت‌وگو با کارگردان

رویاهای خطرناک چند نوجوان ایرانی در 'کشتارگاه'؛ گفت‌وگو با کارگردان

  • 8 ساعت پیش
"کشتارگاه" یکی از دو نماینده سینمای ایران در جشنواره کن امسال بود که در بخش سینه فونداسیون (فیلم های دانشجویان) ازمیان هزاران فیلم ارسالی به این جشنواره، انتخاب شد و به نمایش درآمد.
این فیلم بیست دقیقه ای که بهزاد آزادی، فیلمساز جوان کرد، آن را ساخته، داستان چند نوجوان را در محله ای به نام کشتارگاه روایت می کند. رویای این نوجوانان ثروتمند شدن به هر بهایی است و به همین دلیل وارد قاچاق مواد مخدر می شوند. یکی از آنها با مصرف هروئین می میرد و عکس العمل سه نوجوان دیگر، داستان فیلم را پیش می برد.
بهزاد آزادی درباره ایده اولیه فیلم می گوید: "من دوران کودکی و جوانی ام را در همان شهر زندگی کرده ام، در همان محله ای که فیلم در آن اتفاق می افتد. تمام این اتفاق ها را با چشمان خودم می دیدم. بعد از دیدن فیلم "بچه و دوچرخه" برادران داردن تصویری به ذهنم آمد که در آن چهار بچه در حال تزریق هروئین هستند. روی این تصویر کار کردم تا شد این فیلمنامه."
بهزاد آزادی پیشتر دو فیلم کوتاه دیگر ساخته بود که یکی از آنها در جشنواره پوسان در کره جنوبی مورد توجه واقع شد: "من وقتی وارد دانشگاه شدم، دستیار فیلمبردار بودم در فیلم های کوتاه و با فضای فیلمسازی آشنا شدم. در ترم سوم یک فیلم کوتاه ساختم که در ایران به نمایش درآمد اما چندان موفق نبود. در سال ۲۰۱۳ فیلم "موقت" را ساختم که جایزه ویژه هیات داوران جشنواره پوسان را گرفت. این فیلم به من انرژی داد که بتوانم این کار را ادامه دهم و بالاخره این فیلم سوم ام را ساختم."
عنوان فیلم نام محله ای در تهران را به یاد می آورد اما داستان فیلم در تهران نمی گذرد: "ابتدا اسم فیلم "ججکه" بود که برای مواد مخدر و حشیش اصطلاحاً از این عنوان استفاده می کنند. ولی بعد با مشورت دیگران اسم خود محله را گذاشتم که اتفاقات فیلم هم به آن مربوط است و برای همین نام فیلم شد کشتارگاه. هم اسم محله است و هم ایهام دارد. این محله در شاهین دژ است، جایی که من به دنیا آمده ام."
فیلم سعی دارد تصویری از وضعیت بغرنج نوجوانانی را روایت کند که تلاش برای خودنمایی آنها را به مرز خطرناکی هدایت می کند: "در نوجوانی به شدت آسیب پذیر بودم. پدرم فوت کرده بود و کسی نبود که پشتیبان من باشد. بخاطر همین خودم باید فکر می کردم که چه چیز خوب است یا بد. آن موقع بود که می دیدم حیلی از بچه هایی که هم سن و سال من هستند، وارد بازی هایی مثل سگ بازی و مواد مخدر می شوند. چیزی که نظرم را جلب می کند این است که همه نوجوانان دنبال هویت بودند. دنبال این بودند که مورد توجه قرار بگیرند و همه از دور به آنها سلام کنند. تنها راهی که در آن محله خیلی دیده می شد این بود که قاچاقچی بزرگی باشی یا پولدار باشی. همه دنبال این بودند که یک شبه پولدار شوند. داستان بچه های فیلم من همین است. دنبال هویتند و می خواهند یک شبه پولدار شوند و فکر می کنند که این مسیر درست است."
بهزاد آزادی می گوید شش سال رویای کن را در سر داشته و اکنون خیلی خوشحال است
فیلم، به شکلی، پایانی باز دارد و مشخص نیست که سرنوشت این بچه ها در سفر به تهران چه خواهد بود: "در انتها فکر می کنم اتفاقی که افتاده تلنگر بزرگی است به آنها. ممکن است به مسیر درست تری بروند. اما آدم هایی که من برای مدت ها به آنها فکر کرده ام، فکر می کنم به این سادگی دست از این کارها دست برنمی دارند. ممکن است در تهران با کسی آشنا شوند که در این کارهاست و همین راه را ادامه بدهند."
کشتارگاه فضای مردانه ای دارد و زنها حضور بسیار کمرنگی در آن دارند؛ تنها حضور زنان در فیلم به مادر دو تا از شخصیت ها برمی گردد که در یک صحنه پسرش او را تحقیر می کند و در صحنه دوم در حال گریه کردن است. بهزاد آزادی در این باره می گوید: "من در زندگی ام بیشتر با مردها ارتباط داشته ام. در شهر من حساسیت هایی هست و دختر و پسرها نمی توانند با هم ارتباط برقرار کنند. دور و بر من همه پسر بودند و خودم هم سه برادر داشتم. بعد در دانشگاه با فضای دیگری روبرو شدم و این قضیه تاثیر داشت اما فکر می کنم در فیلم ذهنیت مردانه حاکم است چون من مرد هستم و مردانه فکر می کنم و ذهنیت دوران نوجوانی ام در فیلم تاثیر داشته."
دوربین روی دست ساختار فیلم را شکل می دهد و فیلسماز سعی دارد با نماهای متحرک تنش موجود در صحنه را به تماشاگر منتقل کند: "فکر می کنم که این اتفاق واقعی است و می خواهم واقعی بسازمش. توجه ام به واقعیت باعث شد که به سینمای رئالیستی توجه نشان دهم؛ مخصوصا سینمای اروپا به ویژه برادران داردن و برخی فیلم های لارس فون تریه و ژاک اودیار. سینمای هانکه هم سینمایی است که من را از این رو به آن رو کرده. دوست داشتم به واقعیت نزدیک باشم و حتی یک فیلم مستند بسازم، در حالی که مستند نیست."
با این حال برخی از اتفاقات در فیلم به نمایش در نمی آیند و تصور آنها به خود تماشاگر واگذار می شود، از جمله صحنه مرگ: "برای من اتفاق قصه خیلی مهم نبود. مرگ در قصه من خیلی مهم نیست. مهم آن بچه ها هستند که عکس العمل شان چه خواهد بود. اتفاق در دو ثانیه می افتد اما عکس العمل آنها در قبال این اتفاق چیست؟ حس کردم بهتر است به اتفاق توجه نکنم و چیز دیگری را تجربه کنم."
نمایش هر فیلمی در جشنواره کن می تواند راه ها را برای هر فیلمساز کوتاهی باز کند. این بخت این بار نصیب بهزاد آزادی شده است. او می گوید: "من شش سال بود که رویای کن را داشتم. الان به آن رسیده ام. همه چیز برایم غیر قابل باور به نظر می آید. خیلی خوشحالم. به گروهم و تهیه کننده فیلم تبریک می گویم. فیلم در کن با استقبال روبرو شد و عکس العمل منفی ای ندیدم. فضای فیلم و بازی ها مورد توجه قرار گرفته بود."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر