۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

درخواست جدایی از همسر ژاپنی در تهران

درخواست جدایی از همسر ژاپنی در تهران

جام جم آنلاین : مرد 40 ساله که با وجود داشتن 2 فرزند از همسر ژاپنی‌اش به دادگاه خانواده تهران رفت و درخواست جدایی داد.
سجاد 10 سال پیش برای کار به کشور ژاپن رفت و در آنجا برای اولین بار همسر ژاپنی اش به نام مونیکا را دید. آشنایی آنها ادامه داشت تا این که سجاد تصمیم به ازدواج با او گرفت. در آنجا یک جشن ساده برگزار کرد و بعد از مدتی راهی ایران شد تا مونیکا را به خانواده اش نشان بدهد و یک جشن کوچک هم در ایران بگیرد. همه خانواده از دیدن عروس ژاپنی خوشحال شدند جز مادر سجاد. او دوست داشت که عروسش یک دختر ایرانی باشد، اما پسرش عاشق شده بود و آرزو داشت در کنار مونیکا زندگی کند. عروس و داماد عاشق پیشه بعد از برگزاری مراسم، راهی خانه بخت شدند.
 
سجاد و مونیکا در ایران زندگی خوبی داشتند و گاهی مونیکا به ژاپن می رفت تا سری به خانواده اش بزند. بعد از مدتی هم نخستین فرزندشان متولد شد و زندگی شان را شیرین تر کرد، اما حالا مرد جوان در برابر قاضی دادگاه خانواده نشسته و غرق در افکارش است.
 
به گذشته برمی گردد به این که این همه در زندگی اش زحمت کشید و حالا متوجه شد که ازدواج با زن ژاپنی بزرگ ترین اشتباه زندگی اش بوده است. یاد حرف های مادرش می افتد که وقتی موضوع ازدواج او را متوجه شد با وی تماس گرفت، با گریه و زاری خواست تا فکر ازدواج با مونیکا را از سرش بیرون کند. مادرش می گفت اختلاف فرهنگی اجازه نخواهد داد که هر دوی شما روی خوشبختی را ببینید و ای کاش نصیحت های مادرش را گوش می کرد و روزهای قشنگ و تکرار نشدی جوانی اش را در کنار زنی زندگی می کرد که با او خوشبخت بود.
 
سوال قاضی که می پرسد چرا درخواست جدایی دادی، او را از غرق شدن در افکار پریشانش نجات می دهد. وی در توضیح ماجرای زندگی اش می گوید: من و مونیکا اوایل، زندگی خیلی خوبی داشتیم. هیچ مشکلی در زندگی مان نبود. چون عاشق هم بودیم، اما کم کم شعله های این عشق خاموش شد با این که 2 فرزند داشتیم، اما من دلم نمی خواست پایم را در خانه سردی بگذارم که هیچ شور و هیجانی در آن نیست. هر 2 فرزندم هم شبیه من نیستند و به مادرشان شباهت دارند هم از نظر چهره و هم اخلاق و خصوصیاتشان.
 
وی ادامه می دهد: از صبح تا شب در مغازه بودم و وقتی به خانه می رفتم دوست داشتم مونیکا برایم غذا بپزد و مانند هر زن ایرانی دیگر منتظر برگشت شوهرش به خانه باشد، اما او و بچه ها غذایشان را خورده و در اتاقشان یا خواب بودند یا مشغول دیدن تلویزیون. من هم مجبور بودم خودم غذا را گرم کنم و در سکوت شام بخورم. پیش از مرگ مادرم بیشتر اوقات به خانه او می رفتم، چون دلم برای غذاهای ایرانی تنگ می شد، مونیکا هم نمی توانست غذای ایرانی بپزد. اما حالا دو سال است که مادرم فوت کرده و بعد از مرگ مادرم من نیز دچار افسردگی شدم. خیلی پشیمانم که حرف های او را گوش نکردم. او راست می گفت من و مونیکا خیلی با هم اختلاف فرهنگی داریم.
 
وی ادامه می دهد: حدود سه ماه پیش بشدت با هم درگیر شدیم. دعوایمان بر سر تربیت فرزندانمان بود، چون او دوست دارد آنها با فرهنگ خودش بزرگ شوند و چون من بیشتر وقت ها در خانه نیستم از مادرشان بیشتر حرف شنوی دارند.
 
وی می گوید: بعد از این که درگیری میان ما بالا گرفت، او قهر کرد و چند روزی با من صحبت نکرد تا این که از من خواست تا برای او و فرزندان بلیت ژاپن بگیرم، گفت می خواهد به دیدن پدر و مادرش برود. من هم برایش بلیت گرفتم و همه ما به ژاپن رفتیم، در آنجا تصمیم به جدایی گرفتیم. مونیکا می خواست با فرزندمان در آنجا بماند و آنها در ژاپن تحصیل کنند. من هم مخالفتی نکردم، به دادگاه ژاپن رفتیم و آنجا جدا شدیم بعد از او وکالت نامه گرفتم تا در ایران هم درخواست طلاق بدهم و جدایی را ثبت کنم. الان چند روزی است که احساس سبک بالی می کنم. دوست دارم با یک زن ایرانی ازدواج کنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم.با اظهارات این مرد، قاضی بعد از دیدن پرونده و وکالت نامه از سوی زن ژاپنی حکم جدایی را صادر کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر