۱۳۹۵ تیر ۱۹, شنبه

رنجنامه زن ایزدی که به دست داعش به اسارت گرفته شد

رنجنامه زن ایزدی که به دست داعش به اسارت گرفته شد

زنان ایزدی پس از اسارت به دست گروه داعش در عراق، به عنوان «برده » خرید و فروش می شوند
daesh
به گزارش«محبت نیوز» ایزدی ها که در شمال عراق زندگی می کنند و شهر سنجار یکی از مهمترین مراکز زندگی آنها، وقتی به اشغال دولت اسلامی درآمد، می‌گویند ۳۵۰۰ نفر از زنان و دختران آنها هنوز در اسارت این دولت اسلامگرا هستند و با بسیاری از آنها همچون بردگان جنسی رفتار می‌شود.
به نقل از بی بی سی یکی از آنها با نام مستعار «حنان» با شرح رویدادهای روز حمله داعش به شهر سنجار (شنگال) می‌گوید: آن روز شبه‌نظامیان داعش، جاده‌های اطراف سنجار را بسته بودند. آنها همه را به داخل شهر بازگرداندند و آنجا زنان و دختران را از بقیه جدا کردند. “بیست تا بودند با ریش‌ بلند و تفنگ گفتند که ما را به موصل می‌برند. اعتراض کردیم. ما را زدند و به زور سوار ماشین کردند.”
بر اساس این گزارش، در موصل او را به همراه زنان دیگر به یک سالن ورزشی و بعد از چند هفته به یک تالار عروسی بردند. ۲۰۰ زن و دختر را یک جا جمع کرده بودند. آنجا در واقع بازار فروش برده بود. اعضای دولت اسلامی می‌آمدند و انتخاب می‌کردند.
او می گوید:«جرات نمی‌کردیم به صورتشان نگاه کنیم. وحشت کرده بودیم… برای این که ما را بترسانند، شلیک می‌کردند. می‌خواستیم خودمان را بکشیم اما راهی پیدا نمی‌کردیم.»
حنان می‌گوید یکی از دخترها بالاخره خودش را کشت.رگش را زد. نگذاشتند کمکش کنیم. همه‌ را به اتاقی بردند و در را قفل کردند. گفتند مهم نیست، جنازه‌اش را یک جایی پرت می‌کنیم.
بی بی سی در ادامه دستورالعمل بلندبالای داعش را منتشر کرده است که در قالب دهها سوال و جواب، نحوه رفتار با زنان اسیر و برده را روشن می کند.
دو نمونه از این پرسش و پاسخها چنین است:
سوال: آیا همخوابه شدن با اسیر زن بلافاصله بعد از تملک او مجاز است؟
جواب: اگر باکره باشد، صاحبش می‌تواند بلافاصله بعد از تملک، با او همخوابگی کند. وگرنه باید اول مطمئن شود که زن حامله نیست.
سوال: آیا همخوابگی با دختر اسیر نابالغ مجاز است؟
پاسخ: در صورتی مجاز است که از نظر بدنی شرایط همخوابگی را داشته باشد. اگر هم این شرایط را نداشت می‌توانید بدون همخوابگی از او لذت ببرید.
حنان اضافه می کند: «اتاق محافظ داشت، اما پنجره اتاق را با پلاستیک پوشانده بودند. یک شب ما پلاستیک را پاره کردیم و یکی یکی از پنجره بیرون پریدیم. من نفر پنجم بودم. بیرون منتظر دخترعمویم شدم، اما دیدم چراغی روشن شد. نمی‌توانستم بیشتر از آن منتظر شوم. از روی دیوار پریدم. دویدم و پشت سرم را هم نگاه نکردم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر